سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های        کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن     که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار   کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند



[ یکشنبه 91/11/22 ] [ 11:37 صبح ] [ farbod007 ]

نظر

خدایا

خدایا فقط تو را می خواهم.....باور کرده ام که فقط تویی سنگ صبور حرف هایم


می ترسم از اینکه بگم دوسش دارم...اون نمی دونه که با دل من چه کرده...نمی دونه که دلی رو

اسیر خودش کرده


هنوز در باورم نیست که دل به اون دادم و اون شده همه هستی ام


روز های اول آشنایی را بیاد میاورم آمدنش زیبا بود ...آنقدر زیبا حرف می زد که به راحتی دل

به او باختم و او شد اولین عشقم در زندگی


بارالها گویی تو تمام زیبایی های عالم را در چهره و کلام او نهاده بودی


واین گونه مرا اسیر او کردی و دل کندن از او شد برایم محال و داشتنش بزرگترین ارزویم در

زندگی


حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهایم نگذارد....خدایا امشب به تو می گویم چون تو تنها

مونس تنهایی هایم هستی..


چگونه بگویم بدون او می میرم....او رفته و در باورم نیست نبودنش...


خود خوب می دانم او مرا کودکی فرض کرد که نمی داند عشق چیست و برای عاشقی حرمتی

قائل نمی باشد


مرا به بازی گرفت یا شاید....نمی دانم.....دگر هیچ نمی دانی.. اعتراف می کنم نفسم به بودن او

وابسته است
بعد رفتن او دگر این نفس را هم نمی خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟


بار خدایا دوست دارم مرا بفهمد حتی برای یه لحظه




[ یکشنبه 91/11/22 ] [ 11:35 صبح ] [ farbod007 ]

نظر

اگر بهترین دوستم نیستی پس لااقل بهترین دشمنم باش

اگر غمخوارم نیستی لااقل بزرگترین غمم باش

هر چه هستی همیشه بهترین باش

چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند

پس لااقل در بدترین خاطره هایم بهترین باش



[ یکشنبه 91/11/22 ] [ 11:33 صبح ] [ farbod007 ]

نظر

بــا مـــن از عـــشق بـــگـو ای همــه در مــن جـــاری... از صـــدای نفــس بــاد بگـــو...

بــا مــن از عــــشق بگـــو... تکـــرار کــن... زمــزمــه کـــافـی نیــست... فـــریاد کــن...

تــو بــه مـــن عـــشق بیــامــوز... مــــرا پیـــدا کــن... مـــن بـه یــک جـــرعـه از آن جـام

لــبـت مـــحـتاجــم... تــو مــــــرا ســـیراب کــن... چشـــمه و رود بــــرایـم آشـــناســت...

تــو مـــرا دریــا کـــن... بــا مــن از عـــشق بگـــو،تــو بســـیار بگــــو... و مـــرا در تپــش

قــــلب خــودت جـــای بـــده... مـــن نمیــدانــم هیـــچ... تــو بــرایــم بــاز گــو... تـــو بگــو

عـــشق کـــجـا میـــرویـــد... و مـــــن آنگـــاه بــه تـــو... هــــــدیــه ای خــــــواهـــم داد...

کـــه بــه آن گـــــوهــــر عــــــــــــشق میگـــویـــند



[ جمعه 91/11/20 ] [ 11:48 عصر ] [ farbod007 ]

نظر

بــه تــو خـــــواهــم پیــوست... بــه تــو خـــواهــم آویــخت... وتـــورا پـــادشـــه درگــه عـــــــشق خـــواهــم ســاخـــت... و بــه ســــاز ســـــخنــت قــافــــیه را خـــــواهــم بــســت... و تـــورا شـــاعـــــر شـــعـــــر زمیـــن خـــــــواهــم کــــــرد... بــه تــو یــک شـاخــه گـــل...بــه تــو یـک عـالـمه عــشق... بــه تــو یــک ســــــفـره محـــبت...سبـــدی از احســــاس... و خـدا میـدانــد...یـک جـهان یــک رنگی...همــه راخــواهــم داد...تــا مـــرا گـــــریه کــنی در چــشمـــت... مـــــن تـــورا میــــخـواهــم...تـا در آن لــحظــه اندیـــــشه مـــــرگ... کــه اجـــل فــــرصت آخــــر داده اســت... تــو مـــــرا ســخت در آغــــوش خــودت بفــشاری... و مــرا ســاغـــــر عیــــــشی بــدهــی...تــا بـــه لــطــف نفـــس پـــــر مهـــرت... نـــفس آخـــر خـــود را بــه شـــقایــق بـــدهــــم



[ جمعه 91/11/20 ] [ 11:48 عصر ] [ farbod007 ]

نظر

اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه میبست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛عاشقان سکوت شب را ویران میکردند

اگر براستی خواستن توانستن بود؛محال نبود وصال !و عاشقان که همیشه خواهانند؛همیشه میتوانستند تنها نباشند

اگر گناه وزن داشت؛هیچ کس را توان ان نبود که قدمی بردارد ؛تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم

اگر غرور نبود؛چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم

اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم ؛با اولین خمیازه به خواب میرفتیمو هر عادت مکرر را در میان زندان حبس نمیکردیم

اگر خواب حقیقت داشت؛همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتند؛دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدندو یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛تا دیگران از سر جوانمردی ؛بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کننداما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....اگر همه ثروت داشتند

اگر مرگ نبود؛همه کافر بودند ؛و زندگی بی ارزشترین کالا یودترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید اگر عشق نبود؛به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟کدام لحظه نایاب را اندیشه میکردیم؟و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ....

اگر عشق نبوداگر کینه نبود؛قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند

اگر خداوند؛یک روز آرزوی انسان را برآورده میکردمن بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم

و تو نیز هرگز ندیدن مرا آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت؟



[ جمعه 91/11/20 ] [ 4:13 عصر ] [ farbod007 ]

نظر



بازیچه ی شبهای من

امشب چرا غرق غمی؟

از من جدایی رو نخواه

وقتی اسیر قلبمی

از من جدایی رو نخواه

وقتی که با تو ما شدیم

وقتی که مرز عشق من

جا میشه از تو تا خودم



[ جمعه 91/11/20 ] [ 4:7 عصر ] [ farbod007 ]

نظر

<< مطالب جدیدتر ::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه